هنوزم دوستم داری
همیشه با من باش
کاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیر قصه فردا نبود.........
میخوام بدونم که هنوزم دوستم داری.........
میگویم وازعهده برون میآیم....قسمت دوم
خیلی دوست داشتم که حدیث معراج را برای نازنینم بخوانم .اکنون متنش را میآورم:
حدیث شریف معراج ( احوال عده ای از زنان در قیامت )
عالم ربانی و محدث بزرگ شیعه شیخ صدوق (ابن بابویه قمی) مدفون در شهر ری رضوان الله تعالی علیه متوفی در سال 381 هجری قمری به سند معتبر از حضرت امامزاده عبد العظیم حسنی (مدفون درشهر ری) روایت کرده است و ایشان ازحضرت امام محمد تقی (ع) از پدران بزرگوارش از حضرت امیر المومنین علی بن ابیطالب علیه السلام که آن حضرت فرمود :
روزی من و فاطمه به خدمت حضرت رسول (ص)رفتیم و آن حضرت بسیار گریه می کرد، عرض کردم :پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله چه چیز سبب گریه شما شده است ؟
فرمود : یا علی،شبی که مرا به آسمان بردند زنانی چند از امت خود را در عذاب شدید دیدم و گریه من برای ایشان است. زنی را دیدم که به موی سر آویخته بودند و مغز سرش می جوشید.
زنی را دیدم که به زبان آویخته بودند و آب داغ جهنم را درحلقش می ریختند.
زنی را دیدم که به پستان آویخته بودند.
زنی را دیدم که گوشت بدن خود را می خورد و آتش در زیرش شعله می کشید.
زنی را دیدم که پاهایش را به دست هایش بسته بودند و مارها وعقرب ها را بر او مسلط کرده بودند.
زنی را دیدم کور و کر ولال بود و درتابوت آتش کرده بودند و مغز سرش از بینی او بیرون می آمد و بدنش از مرض خوره و پیسی قطعه قطعه می شد.
زنی را دیدم که به پاها آویخته بودند و درتنوری از آتش می سوخت.
زنی را دیدم که گوشت های بدن او از پایین و بالا بوسیله ی قیچی های آتشین چیده می شد.
زنی را دیدم گوشت بدن او را می سوزاندند و او روده های خود را می خورد.
زنی را دیدم که سرش سر خوک بود و بدنش بدن الاغ و بر او هزار هزار عذاب بود.
زنی را دیدم به صورت سگ که آتش در پشتش داخل می کردند و از دهانش بیرون می آمد و ملائکه به سر و بدنش با گرز های آتشین می زدند.
حضرت فاطمه سلام الله علیها عرض کرد: ای حبیب من و ای نور دیده من، به من خبر بدهید که عمل و روش ایشان چه بوده است که حق تعالی این انواع عذاب را بر ایشان مسلط گردانیده است.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود:
ای دختر گرامی، آن زنی که به مو آویخته بودند، موی خود را از مرد های نا محرم نمی پوشانیده است.
آن زنی که به زبان آویخته بودند، با زبان شوهرش را آزار می داده.
آن زنی که از پستان آویخته بودند، از همسرش تمکین نمی کرده است.
آن زنی که او را به پا آویخته بودند، از خانه بدون اجازه ی شوهر بیرون می رفته است.
آن زنی که گوشت بدن خود را می خورده، خود را برای نا محرم زینت می کرده است.
آن زنی که پاهایش را به دست هایش بسته بودند و مار و عقرب بر او مسلط بوده، زنی بود که خود را نمی شسته و لباسهایش را پاک نمی کرده و غسل حیض و جنابت انجام نمی داده و بدنش را از نجاست پاک نمی کرده و نماز را سبک می شمرده است.
آن زنی که کور و کر و لال بود، از زنا فرزند دار شده بود و به گردن شوهر خود می انداخته است.
آن زنی که گوشت بدنش را قیچی می کردند، خود را به مردان نمایش می داده که به او رغبت کنند.
آن زنی که صورت و بدنش را می سوزاندند و روده هایش را می خورده، زنی بود که مرد و زن نامحرم را به یکدیگر می رسانده است.
آنکه سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بوده، سخن چین و دروغگو بوده است. آنکه به صورت سگ بود و آتش درپشتش داخل می کردند او خواننده و آوازه خوان و ستیزه گر بوده است.
پس حضرت فرمودند: وای بر زنی که شوهر خود را به خشم آورد و خوشا به حال زنی که همسرش را راضی بدارد.
( عیون اخبار الرضا ج2 ص 10 )
..نازنینم : میخواهم من وشما در اینجا واعلی علیین همسر وهمراه هم باشیم .
اگر میگویم که موی زن نباید ازنامحرم پوشانده شود یا زینت زن ازنامحرم پوشانده شود به این دلیل است که همیشه این حدیث روبرویم بوده .
حالا عده ای این طرز تفکر را املی،خشک مقدسی ویا هرچیز دیگر می نامند.اما اگر عمل به دستور دین خشک مقدسی است پس افتخارمان این است که این نام را یدک بکشیم.
این حرف ها در دلم مانده بود وازآن جهت که با خودم عهد بسته ام .تفکراتم ،حساسیت هایم را بگویم را به همراه زندگیم .به شما گفتم .
حالا
مائیم ونوای بینوائی
بسم الله اگر همدم مائی..
اگر گقتی بله :
عهد میبندم که در همه وقت همراهت .همسرت .همرازت پشتیبانت،عاشقت ،وفادارات ،غمخوارت باشم .
اگر میبینی این نوع زندگی کردن سخت است... نمیدانم ،انتخاب باشماست .
اما دوستت دارم،عاشقت هستم به اندازه همه اندازه های دنیا.....وبهترینها رابرایت آرزو میکنم...
میگویم وازعهده برون می آیم...قسمت اول
شاید این نکات را به نازنینم نگفته ام یا کمتر گفته ام...
،اما میگویم وازعهده برون می آیم......
خدایا همسری میخواهم که نعم العون علی طاعه الله باشد بهترین یاورم در راه اطاعت ازتو
همراهی میخواهم که باآن راه پرقراز ونشیب به سمت تو را برایم هموارکند...
خدایا زندگی میخواهم نه برمبنای خواست دل بلکه برمبنای امر تو ....
خدایا به نازنینم گفته ام که میخواهم جدول زندگی ام امر باشد وبس .
بارالها :حتی اگر تاکنون آن چیزی که تومیخواستی نبودم .دوست دارم فصل تازه زندگی ام که با نازنینم شروع میشود آن چیزی باشم که تومیخواهی ...نه آن چیزی که دلم میخواهد.
کاش مرا درک کند.کاش دریابد که نظراتم برای پوشش وسایر موار د برگرفته از اعتقاداتم هست وبس
خدایا نازنینم از من نخواهد که یا او را انتخاب کنم یا اعتقاداتم را..
آسایش امروز ما مدیون پرپرشدن 200هزار شهید این وطن است .مدیون صبر 200هزار پدر و200هزار مادرشهیدی هست که آن ها هم بسان دیگران دوست داشتند که دامادی فرزندانشان را ببینند.از فرزندانشان سیر نشده بودند.حتی بعضا یک فرزند داشتن وآن هم تقدیم کردند....
وامروز نیزپشیمان نشده اند.بلکه استوارتر از دیروز میبالند برشهادت فرزندان..
نمیخواهم شروع زندگیم با گناه باشد جوابی ندارم برای پاسخ سوال 200هزار شهید نه،..فقط سوال پدر ودو د ائیم که ما رفتیم تا انقلاب اسلامی وایران بماند ما جاده را صاف کردیم تو تا تو وامثال تو در این آرامشی که مدیون ما هستید ازدواجتان این گونه باشد...
نه .نه هرگز...نمیتوانم تصور کنم با گناه، با معصیت خدا، با ایستادن در برابر اوامر خدا زندگی را شروع کنم...حتی اگر نازنینم این موضوع را قبول نکند......هرگز تردید نمیکنم که بگویم هذا فراق بینی وبینک ...گرچه سخت است وسخت اما .از جواب دادن به شهدا سخت ترنیست.
اصلا همین چند شهید گمنامی که برفراز یکی از تپه های شهرمان مدفونند وما بعضی اوقات حتی توفیق نداریم زیارتشان برویم ...آن ها مگر دنیا را ،زندگی را ،پدر ومادر را دوست نداشتند که رفتند واین چنین شدند.مگر اجبارشان کرده بودندکه بروند .مگرآرزوها نداشتند.مگر پدران ومادرانشان آرزوی دامادی آن ها را نداشتند.اما رفتند تا ایران بماند...
نازنینم اگر میگویم که موی زن نباید پیدا باشد بدین جهت است که به ما میگویند عبد وبه او مولا وعبد باید مطیع محض مولایش باشد .خودش فرموده:
وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ? 31?
و به زنان با ایمان بگو چشمهای خود را از نگاه هوس آلود فرو گیرند، و دامان خویش را حفظ کنند، و زینت خود را جز آن مقدار که ظاهر است آشکار ننمایند، و اطراف روسریهای خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود) و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدر شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران همسرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان هم کیششان یا بردگانشان یا کنیزانشان یا افراد سفیه که تمایلی به زن ندارند یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند، آنها هنگام راه رفتن پایهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود. و صدای خلخال که بر پا دارند به گوش رسد و همگی به سوی خدا بازگردید ای مؤ منان تا رستگار شوید. (31)
مولا فرمورده زینت زن صرفا برای شوهرش نمایان باشد وبس وکما اینکه امام نیز فرموده اند:
- سؤال از حضرت امام خمینى(ره): چنانچه زن با خود زینت داشته باشد مانند حلقه ازدواج یا انگشترى در دست یا چهره آراسته کرده باشد آیا واجب است وجه و کفّین را بپوشاند؟جواب:پوشاندن از نامحرم در فرض مذکور واجب است.(احکام بانوان ص 19)
6- سؤال از حضرت امام خمینى(ره): آیا سرمه کشیدن یا ابرو چیدن، انگشتر عقیق، ساعت، عینک طبى زیبا براى زنان زینت به حساب مىآید که پوشش لازم باشد؟جواب:هر چه در نظر عرف مردم زینت محسوب مىشود اظهار آن در برابر نامحرم جایز نیست.
حناى دست زن را اگر مرد نامحرم ببیند چه صورت دارد؟جواب:باید از نامحرم مستور کند
پس 2حالت دارد .ما یا عبدیم یا آزاد
اگر آزادیم پس هیچ ...نه ما با خدا کار داریم نه او با ما
اگر عبدیم پس هرآنچه او فرموده با ید عمل کنیم وبس. نه اینکه انتخاب کنیم آنچه راحت تر است.عمل کنیم ومابقی را ...
اخلاقمان ،رفتارمان،پوششمان همه وهمه بر مدار دین باشد ولاغیر
هدف ازدواج در بیان علی (علیه السلام):ش
بهترین طریق شناخت یک زن تعریف و توصیف شوهرش می باشد زیرا شوهر از افراد دیگر حتی از پدر ومادر، همسرش را بهتر می شناسد و برخفایای افکار و رفتار و عادت های خوب یا بد او آشناتر است . بنا براین حضرت علی علیه السلام همسرش زهرا علیهما السلام را کاملاً می شناسد و بهتر از دیگران می تواند تعریف و توصیف نماید . امیر المومنین سخنان فراوانی درباره زهرا دارد لیکن در اینجا به دو کلام اکتفا می شود :
کلام اول را بامداد اولین روز عروسی درجواب سوال پیامبر اکرم فرمود : رسول خدا صلی الله علیه و آله صبح اولین روز عروسی وارد حجله شد ازداماد پرسید کیف وجدت اهلک ؟ فقال : نعم العون علی طاعه الله. یعنی رسول خدا ازحضرت علی پرسید : همسرت را چگونه یافتی ؟ او در جواب عرض کرد : بهترین کمک است بر اطاعت از خدا .
کلام دوم را در آخرین ساعت های عمر حضرت زهرا علیهما السلام فرمود. امیر المومنین و زهرا در آخرین ساعت ها با هم خلوت کردند . و قال اوصینی بما احببت : یا ابن عم ما عهدتنی کاذبه ولا خائنه ولا خلفتک منذ عاشرتنی فقال علیه السلام :
معاذ الله انت اعلم الله و ابرّواتقی و اکرم واشد خوفاً من الله من ان اوبخک بمخالفتنی قد عز علی مفارقتک . یعنی : زهرا در آخرین ساعت های وداع به امیر المومنین گفت : پسر عمو! در طول عمر هرگز به تو دروغ نگفتم و خیانت نکردم و هیچگاه با تو مخالفت ننمودم امیر المومنین در پاسخ فرمود: آری ای دختر پیامبر ! معاذالله که تو خلافی را مرتکب شده باشی مرتبه خدا شناسی و نیکوکاری و تقوا و خداترسی تو بالاتراز آن است که با من مخالفت کرده باشی مفارقت از تو بسیار برمن سخت است . امیر المومنین در آغاز زندگی زناشوئی خود حضرت زهرا علیهما السلام را به عنوان بهترین همسری که با کمک او می توان خدای را اطاعت نمود معرفی کرد. جمله (نعم العون علی طاعه الله ) جمله ای کوتاه ولی بسیار پرمحتوا است . دراین جمله هدف ازدواج را بیان کرد که کمک گرفتن از همسر برای اطاعت از خدا باشذد و همسرش زهرا را به عنوان بهترین مصداق برای توفیق در این امر مهم دانست و خوف از خدای آن حضرت را ستود و نظر گذشته اش را تایید نمود معلوم میشود زهرا در طول مدت ازدواج نه تنها مزاحم شوهرش د راطاعت ازخدا و انجام دادن مسئولیت سنگین ولایت نبوده بلکه در تمام ابعاد موید و معاون او هم بوده است
باتو هستم ای قلم...
گفتم
گفتم تو شیرین منی ... گفتا تو فرهادی مگر؟؟؟
گفتم خرابت میشوم ... گفتا تو آبادی مگر؟؟؟
گفتم ندادی دل به من ... گفتا تو جان دادی مگر؟؟؟
گفتم ز کویت میروم ... گفتا تو آزادی مگر؟؟؟
گفتم فراموشم نکن ... گفتا تو در یادی مگر؟؟؟
چقدر نازنینم دلنشین است.
هنوز هم زیباترین آوای دنیا برایم شنیدن خنده های توست
هنوز هم زیباترین طلوع برایم طلوع چشمان زیبای توست
هنوز هم غم انگیزترین اتفاق برایم صورت اندوهناک توست.
روز پرثمری بود برایمان ...نقطه نظراتمان نسبت به زندگی را گفتیم وشنیدیم.
دیروز گفتمش که چقدر نازنینم زیباست .دلنشین است .ملیح است.نمیدانم چه شده گاه وبیگاه دلم برایش تنگ میشود.صدایش را که میشنوم آرامش به من میدهد.چه رازی است دراین......نمیدانم.
خدایا تورا شکر میکنم که مرا عاشق کردی !سخت است اما به لذتش می ارزد .خدایا نازنینم پاک ومعصوم است،دل پاکی دارد که خیلی ها ندارند.صداقتی دارد که آنقدر باید بگردی ،بگردی تا پیداکنی شبیهش را...ملاحتی دارد که ندیده ام درکسی
.خدایا به من این لیاقت را ارزانی فرما که راه خوشبختی زندگی را همراهش ودرکنارش با حرف های دلنشینش طی کنم.انشاء الله بحق العباس والرضا...
خدایا ممنون که مرا عاشقش کردی وممنون که محبتم را در دلش جای دادی.
خدایا عجب لذتی است عشق ورزیدن تا نچشی ندانی ،
خدایا اگر عشق به بنده ات اینچنین است،لذت عشق به تو ومولایمان مهدی چگونه است....
خدایا لذتش را به من ارزانی فرما
خدایا نازنینم را به تو سپرده ام، بارالها او را دریاب ، در تمامی لحظات
مبادا خسته شود ، مبادا بیمار شود یا غم ببیند ، دلش را سرشار از شادی کن و آنچه را به بهترین بندگان عطا می کنی به او عطا کن
صبر کن
صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو
یا دل ازدیدن تو سیر شود بعدبرو
ای کبوتر به کجا؟ قدر دگر صبر بکن آسمان پای پرت پیر شود بعد برو
نازنینم تو اگر گریه کنی بغض من نیز می شکند
خنده کن عشق زمین گیر شود بعد برو
یک نفر حسرت لبخند تو را میدارد صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو
خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد باش ای نازنین خواب تو تعبیر شود بعد برو ..
امشب دل عاشق ومعشوقی شکفت...
امشب دل عاشق ومعشوقی شکفت...
امروز با تمام وجودم عشق را در وجودش شنیدم ،چه ریباست تو کسی را بهتر از جانت دوست داشته باشی واونیز تورا .آیا لذتی بالاتر از این وجود دارد یا نه....
گمان نمیکنم.نازنینم را دوست دارم به اندازه تمام دنیایم..
نازنینم:
قول بهت میدهم که دیگر مثل دیشب با دلت بازی نکنم.دیشب که سرت درد گرفت ،تمام تنم درد میکرد.خواب نداشتم.خسته مسافرت بودم اما سر دردت خواب را ازچشمانم گرفته بود .ساعت 3 بیدارشدم وبه فکر توبودم همام وقت پیام عذرخواهی را فرستادم ...
به خاطر دیشب ببخشم ....با کریمان کارها دشوار نیست...
نازنین:
هر روز که میگذرد نه، بلکه هر لحظه که میگذرد این عشق افزونتر میشود.واین معجزه عشق است ...
فدایت..