.....مهری نشسته بردلم

برای تو که همه زندگیمی

    نظر

می نویسم ...
آری ...باز هم مثل همیشه برای تو می نویسم...
برای تویی که مقصود تمام نوشته های منی
تویی که الفبای عشق را به من اموختی
تویی که مرا سر گردان دنیای قشنگ عاشقی کردی
تویی که قلم روان قلبم را به دست دلم دادی تا برای اولین بار برای تو بنگارد
تویی که دگر هیچگاه نمی توانم از کنارت با بی تفاوتی بگذرم
تویی که چیزی به من هدیه کردی تا غمخوار و همدم تنهایی هایم باشد
تویی که فقط تو را از او می خواهم و بس ..
تویی که هیچ در وصف مهر بانی های بی پایانت نمی یابم
و تنها حرف و کلامی که برایت می یابم این است:

با تمام وجودم **دوستت دارم **
بی نهایت
با صداقت
تا قیامت ...

 


اندر حکایات ما...

    نظر

تاقبل از این فکر میکردم،

چه دختر نازک نارنجی  و... هست

وهربار که بهش فکر میکردم،به خودم میگفتم من واین خانم با هم نمیسازیم................

شاید به او نگفته باشم .....

همیشه دوستش داشتم،جریانها وحکایت ها داشتیم وقتی با هم همکاربودیم.شاید هفته ای نبود که قهر وآشتی نداشته باشیم ،او نازک نارنجی ومن هم نکش .چندبار انقلاب کردم چون خانم عمده کارها را لطف کرده بود انداخته بود روی دوش حقیر ودیگران

سرکار فقط پیشنویس میگرفت وثبت خلاصه ها.

ما هم ناشی .سرکار هم نازک نارنجی

خیلی به دستخطم ایراد میگرفت.حتی نامردی نمیکرد ودرجلوی مابقی مارا میشست ومیگذاشت کنار.ما هم مظلوم .فقط نگاه میکردم .حتی یادم میاد.یه روز چنان گفت که حتی بغضم گرفت .خیلی از دستش ناراحت میشدم .نمیدونستم چطور به خودش اجازه میداد اینطور صحبت کند........

به هرترتیب به خاطر زخم زبان های خانم ،تصمیم گرفتم تمرین کنم خطم را زیبا کنم .وتمرین کردم وموفق شدم .یادم میاد.ما ه های آخر که اونجا بودم خودم مقایسه میکردم خطم را ،تعجب میکردم .ومن خطم را مدیون کنایه های خانم هستم .

دوستش داشتم .اما هربار که به این حرکات خانم یادم می افتاد..........

نمیدونم چرا  نمیتونستم به خودم بقبولونم که کس دیگری غیر ازمن یارش باشد.نمیدانم چرا؟

 

حتی وقتی هم کلاسی اش می آمد توی اطاق وخانم هم تحویلش میگرفت.عصبانی میشدم...

جریاناتی داشتیم با سرکار،وقتی از دست هم عصبانی میشدیم قهر میکردیم .یادم میاد انگار یکبار قریب یکماه قهر کردیم .فقط سلام و والسلام

اوایل هم سند مینوشتم هم دفتر .بعدا بر اثر انقلابی که کردم کارم سبک تر شد .یکبار چند تا سند منابع طبیعی که حدوداتشان هم چند صفحه بود را قرار بود انگار هم سند هم دفترشان را بنویسم .نمیدونم به چه علت سرکار گفت به خاطر شما دفتر یکی از آن ها را من مینویسم ......

من هم که مناعت طبع داشتم وزیر بار هرچیز میرفتم الا منت.فرادش که روز جمعه بود آمدم تو اداره ونوشتمش وگذاشتم وسط دفتر.فردا خانم آمد وبسم الله گفت ودفتر را بازکرد ومیخواست بنویسد دید دفتر نوشته شده است .خوشم آمد.

کی باورش میاد همون دو تا یی که ماهی وشاید هفته ای نبود که قهر وآشتی نداشته باشند .امروز هواخوه هم بشوند.امروز آنقدر دوستش داشته باشی که بگوئی .بی تو فردایی ندارم...

از همون اول صدایش وسیمایش برایم ملیح بود.این عشق آتش زیرخاکستر بود که یکباره شعله ور شد وسوخت جانم را ..........

واین معجزه عشق است....

دوستش دارم قد یک دنیا.قد آسمون آبی...قد دل پاک وآسمونیش

از همون اول هم میدانستم که دلش پاک است.غل وغشی ندارد .نازک نارنجی هست ...اما همین نازک نارنجی بودنش را ،همین رمانتیک بودنش را دوست دارم ...همین صداقتش دلمو برد....

نازنینم دلم گواهی میدهد که من وشما زندگی سراسر عشقی را شروع میکنیم وعاشقانه زندگی میکنیم.عشقی پاک....

قول بهت میدهم آنچه برایت هم است مهم باشد برایم .بهت وفادار باشم،غمخوارت باشم .شادیت شادیم باشد خنده ات خنده ام باشد .....فدایت.... 

 

 


خدایا:

    نظر

خدایا:  همواره ،تو را سپاس می گزارم که هر چه در راه تو ،و در راه پیام تو پیشتر می روم و بیشتر رنج می برم ،آنها که باید مرا بنوازند ،میزنند ،آنها که باید همگامم باشند ،سد راهم می شوند ، آنها که باید حقشناسی کنند ،حقکشی می کنند ، آنها که باید دستم را بفشارند ،سیلی می زنند ، آنها که باید در برابر دشمن دفاع کنند ،پیش از دشمن حمله می کنند و آنها که باید در برابر سمپاشی های بیگانه ،ستایشم کنند ،تقویتم کنند ،امیدوارم کنند ،تبرئه ام کنند ،سرزنشم می کنند ،تضعیفم می کنند ،نومیدم می کنند ،متهمم می کنند تا در راه تو از تنها پایگاهی که چشم یاری دارم نومید شوم ،چشم ببندم ،رانده شوم...!دکتر شریعتی


عاشقم من...

    نظر

 

هرجا که باشم همینم یک عاشق

هرجا که باشم دور از تو با در کنار تو

همینم یک مجنون

فرقی ندارد کجا باشم چه کسی باشم یا در چه حالی باشم من همینم یک دلداده

نه برای کسی هستم نه برای خودم

من تنها برای تو هستم

برای تو هستم و برای تو خواهم ماند که تو برایم بهترینی

مهم نیست که یک دیوانه ام مهم نیست که لحظه به لحظه دلتنگم

مهم این است که دوستت دارم

هر جا که باشم بیادت هستم

یاد تو تکرار لحظه های زیبای عاشقیست

لحظه های من پر از عشق است

تکرار آن پر از جنون و دیوانگیست

فرقی ندارد تو رو مرا بخواهی یا نخواهی

فرقی ندارد که تو مرا دوست داشته باشی یا نداشته باشی

مهم اینست که من تنها تو را میخواهم

هر جا که بروی بدنبالت می آییم به من بگو نیا باز می آیم

می آیم تا به تو برسم

هر جا که باشم همینم یک عاشق

عاشقی که هیچ چیز برایش مهم نیست

و تنها تو برایش مهم و با ارزشی

زندگی را با تمام زیبایی هایش  بدون تو نمیخواهم

زندگی را با تمام سختی هایش تنها با تو میخواهم

هرجا که باشی من هستم

دنباله من نگرد من در قلبت هستم


وقتی بیایی،

    نظر

وقتی بیایی،
    دیگر نمی گذارم، از پیشم بروی.
  وقتی بیایی،
     می دانم، که پیشم می مانی.

    و تو می آیی،
      حتماً می آیی.

   و من از زلال محبتت،

                    خواهم نوشید، 

          و در سایه سار عشق تو،
                      به آرامش خواهم رسید.

 

 


حکایت ما

    نظر

حکایت عشق من ونازنینم حکایت جالبی است درکتاب رکوردهای گینس باید نوشت.

به خودم میگویم توچه عاشقی هستی؟عشاق عالم با هر وسیله ای چه راست باشد یا کذب با وعده های کاذب یا ....میخواهند معشوقشان را از آن خود کنند اما توانگار جدای از آنانی .

خدایا با خودم عهد بسته ام که به شریک وهمراز زندگیم تمام دغدغه هایم را قبل از ازدواج  بگویم وامروز گفتم

.خدایا توشاهدی که من عصر به تو گفتم که اگر برای ازدواجم ،هزار بار خواستگاری بروم وهربار به علت این دغدغه ها جواب رد شنوم.توشاهدی که تو را انتخاب میکنم وبر این باورم که صدق وراستی پایه اساسی زندگی مطلوب است

خدایا از تو ممنونم که تردید چند هفته قبلم را به یقین مبدل کردی.

بارالها از تو میخواهم که تردید نازنینم را به یقین مبدل کنی.

خدایا آن دختر،بنده پاک توست که دل صادقی دارد .کمکش کن که

 در مهم ترین انتخاب ندگیش،بهترین را برگزیند

.او لیاقت بهترین ها را دارد .او را آن ده که آن به....انشاء الله بحق العباس والرضا.