مینویسم که بداند
شاید تکراری شده باشد برایش ،اما خدایا خیلی دوستش دارم نازنینم را،صدایش ،سیمایش برایم دلنشین است.ملیح است .معصومیت خاصی توی وجودش بال میزند.بی غل وغش است،کمتر گفته ام بهش اما لحظه شماری میکنم برای صحبت کردن با نازنینم،نازنینم دوستت دارم چون با توبود که حلاوت عشق به من چشانده شد،نازنینم از جمله ای که هیچ وقت دست برنمیدارم این است که به اندازه کسانی که دوستشان نداشته ام وروزگارانی که نزیسته ام دوستت دارم،حتی اگر روزی از این جمله خسته شدی من گفتنش را ترک نخواهم کرد. .خدایا شکر که به من طعم عشق را با وجود نازنینم چشاندی. نازنینم لحظه شماری میکنم برای آتروز که تو از آن من باشی ومن از آن تو. هرروز همدیگرا ببینیم وصدای ملیحت وصورت معصومت را ببینم. نازنینم نمیدانم چرا بیتاب شده ام ،اما جز تسلیم ورضا چه چاره ای؟ عسل بانویم،نفسم وهستیم مواظب خودت باش
عشق یعنی
عشق بیداد من
باختن یعنی لحظه عشق
جان سرزمین یعنی یعنی
زندگی پاک من عشق لیلی و
قمار مجنون
در عشق یعنی ... شدن
ساختن عشق
دل یعنی
کلبه وامق و
یعنی عذرا
عشق شدن
من عشق
فردای یعنی
کودک مسجد
یعنی الاقصی
عشق من
عشق آمیختن افروختن
یعنی به هم عشق سوختن
چشمهای یکجا یعنی کردن
پر ز و غم دردهای گریه
خون/ درد بیشمار
عشق من
یعنی الاسرار
کلبه مخزن
اسرار یعنی
عشق
من تو را به کسی هدیه می دهم که ....
من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر.
من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی،
در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد.
من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های
عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ، هر نجوای
کوچک، برایش یک خاطره باشد.
او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن
دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.
ای.... ،ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد
از هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد.
همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...
تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید؛
ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟آیا او بیشتر از
من برای تو گریسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز
ولی، تو در عین ناباوری، او را برگزیدی...
می دانم... من دیر رسیدم...خیلی دیر...خیلی...
یک بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار کنم که هر روز دلم برایت تنگ می شود.
روزهایی که تو را نمی بینم، به آرزوهای خفته ام می اندیشم، به فاصله بین
من و تو،وبه چرایی این فاصله....
درد عشق..
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
آنچنان در هوای خاک و درش
میرود آب دیده ام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیده ام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگو
لب لعلی گزیده ام که مپرس
بی تو در کلبه ی گدایی خویش
رنجهایی کشیده ام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیده ام که مپرس
تقدیم به نازنینم ...... 2
......هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی کردن و امرار معاش در صحرا میچراید ،
آهو میداند که باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد ،
شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، که میداند باید از آهو سریعتر بدود ، تا گرسنه نماند ..
مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهو ... ،
مهم اینست که با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به
دویدن کنی ..
به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی میخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به ... ،
که چین از چروک پیشانیش باز کرد و با نگاهی به من اضافه کرد
زلال باش .... ، زلال باش .... ،
فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی ، یا دریای بیکران ،
زلال که باشی ، آسمان در تو پیداست
بدان که قلبت کوچک است پس نمیتوانی تقسیمش کنی، هرگاه
خواستی آنرا ببخشی
با تمام وجودت ببخش که کوچکیش جبران شود.
هیچگاه عشق را با محبت، دلسوزی، ترحم و دوست داشتن
یکی ندان،همه اینها
اجزاء کوچکتر عشق هستند نه خود عشق.
تقدیم نازنینم ...1
زلال که باشی آسمان در تو پیداست...
پرسیدم. ....
چطور ، بهتر زندگی کنم ؟
با کمی مکث جواب داد :
گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،
با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،
و بدون ترس برای آینده آماده شو .
شک هایت را باور نکن ،
وهیچگاه به باورهایت شک نکن
زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی .
پرسیدم ،
آخر .... ،
و او بدون اینکه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :
مهم این نیست که قشنگ باشی ... ،
قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر .
کوچک باش و عاشق ... که عشق ، خود میداند آئین بزرگ کردنت را ..
بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسی .
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن ..
داشتم به سخنانش فکر میکردم که نفسی تازه کرد وادامه داد ...
مهربانترین فرشته ام..
مهربان ترین فرشته ام چگونه نگاهت را فراموش کنم؟ وقتی در ایینه ی چشمانت خود را می بینم
چگونه لبخندت را فراموش کنم وقتی در لبخندت طعم زندگیم پیدا میشود؟
چگونه رهایت کنم وقتی من وتوام وتو منی وقتی یک روحیم در دو تن !
خاطره را با امروز و فردا پیوند بزن تا جهان زیباتر شود در چشمان تو
جهان به زیبایی یگانگی است جهان را فراموش کنم
می خواهم تا ابد در اسمان بی کران عشقت مستانه پرواز کنم ونام مقدست را با وضو بر لب بیاورم
همیشه می توان پاکی اشکت را روشنی چشمانت و با گرمی دستانت
و صداقت کلامت و زمزمه دلتنگیت عاشقانه وضو خواهم گرفت
.