.....مهری نشسته بردلم

متن کارت عروسی ملیکا شریفی نیا

    نظر

بسمه‌تعالی شأنه

با عمل به سنت پیامبر اعظم(ص) مجلس جشن و سرور به مناسبت وصلت میمنت اثر عروس   خانوم ملیکاخاتون «نقاش‌باشی و آکتوریس» صبیه ‌آقا محمدرضا خان شریفی‌نیا و سرکار  علیه آزیتا خانوم حاجیان «از مشاهیر تیارت و سینما توقراف» و ماه‌داماد میرزا امیررضا «مدیر صنایع و طرب» ولدخلف محمودرضاخان طلاچیان از کسبه مومن و محترم بازار تهران و سرکار علیه ایران خانوم سروربخش در منزل شخصی منعقد است.
مدعوین محترم از خواتین مکرمه و رجال معظم در یوم‌الجمعه به دارالضیافه نزول اجلال بفرمایند که در آن انواع اطعمه و اشربه حلال و حلویات به نحو احسن مهیا می‌باشد و مراسم به قواعد اسلامی برقرار و مجلس از آلات لهو و لعب از جمله جاز و قیتار و ساکسیفون و ترومپت و دیگر آلات غنا مبرا و منزه بوده و متبرک به صلوات. لکن انواع کف و کل و بشکن و اصوات بلبلی بلااشکال است.

 

 


راه عشق

    نظر

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

 آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست    

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود    

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد

 جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست

 او را به چشم پاک توان دید چون هلال

 هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست

 


آنچه میان من و توست

    نظر

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن ، با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبانِ من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گر چه در خلوتِ رازِ دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

گو بهارِ دل جان باش و خزان باش، ارنه.

ای بسا باغ و بهاران که خزانِ من و توست

این همه قصه فردوس و تمنا یِ بهشت

گفتگویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل

هر کجا نامه ی عشق است ،نشان من و توست

سایه ! ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر

وه ازین آتشِ روشن که به جان من و توست

 


نازنین بانو...

    نظر

نازنینم سلام دوباره

فقط میگم خیلی خیلی خیلی دوستت دارم،فدایت شوم .دیگر نیاید آنروز که من اشک شما را ببینم .دیگر نیاید آنروز که من هق هق گریه هایت را پشت تلفن بشنوم وخورد شوم.کاش بودی ومیدیدی خرد شدن یک مرد راوکاش بودی ومیدیدی اشک مرد چگونه است.چه حالی دارد مردی که با اشک وگریه قفل بزرگی روی وبلاگش بزند تا .....تا کاری کند دلبرش از او نفرت پیدا کند.ونازنینم خدا نیارد آنروز را که اشکی بر گوشه چشمت بنشیندومن نظاره گر آن باشم ونتوانم کاری کنم..

نازنینم به همان عشق مقدست قسم که دوستت دارم .عشق میورزم .تو حلاوت عشق را به من چشاندی...

تو مرا با عشق آشنا کردی

تواشک مرا درآوردی

تو زهر هجر را به من چشاندی..

نازنینم به مهروماه قسم که تو عزیز دلمی،دوستت دارم به حد عشق....

حتی اگر تو مرا ببخشی من خودم را هیچ وقت نمیبخشم .........والله نمیبخشم         

فدایت شوم وقتی صدای گریه ات راشنیدم آسمان بر سرم خراب شد....

حتی وقتی همان قفل گنده را زدم  اشک ریختم میخواستم تحت تاثیر حرف هایم قرار نگیری

نازنین بانو،ببخشمممممممم

 


مرا ببخش

    نظر

ای  یار مرا ببخش ، منی که همان مجرم چشمهای خیست می باشم را ببخش....
مرا ببخش ای یار مهربان و بخشنده ام....
میدانم که دیگر طاقت اینهمه عذاب و شکنجه های عشق مرا نداری ، میدانم که دیگر
مثل گذشته مرا دوست نمیداری و میدانم دیگرآتش  عشقت آن چنان که باید شعله ور
باشد  دیگر نیست و میدانم از من خسته و دلشکسته ای ، به من فرصتی دوباره بده و
مرا ببخش.....
اگرچه بارها مرا بخشیده ای و بارها مرا شرمنده خودت کرده ای برای آخرین بار نیز به
من فرصت بده و مرا ببخش......
عزیزم شرمنده ام ، شرمنده آن قلب مهربانت ، آن احساس پاکت ، آن عشق بی
گناهت می باشم.... به خدا شرمنده ام.......
میدانم که لیاقت آن قلب مهربان و عاشق و پاک تو را ندارم ، میدانم که قلب شکسته
من نیز بی ارزش تر از آن است که نزد تو بماند....
میدانم از من سرد و خسته شده ای ... مرا ببخش و مثل گذشته مرا دوست داشته
باش عزیزم.........

مثل گذشته با درد دلهای عاشقانه ات مرا آرام کن..... عزیزم به خدا شرمنده آن قلب
مهربانت میباشم... مرا ببخش.......
میدانم که دیگر هر چه برایت از عشق مینویسم مثل گذشته  برایت معنایی ندارد ، و
همه و همه در خیالت تنها یک رویا و افسانه و یک دروغ می باشد....
میدانم که از درد دلهایم میخندی و از اشکهایم بیذاری......ای یار مرا ببخش....
گناه خود را میپذیرم ....... و با شرمندگی برای چندمین بار میگویم که مرا ببخش...
قلب شکسته ات را دوباره به من بازگردان تا با احساس پر از عشق نزد خود بگیرم
ای یار میدانم که مثل گذشته مرا دوست نمیداری و مثل گذشته عاشق و دلسوخته
من نیستی ، به تو حق میدهم که از این عشق من پریشان باشی ، دلم میخواهد باز
به همان دوران شیرین عاشقی مان باز گردی و گذشته تلخ و اشتباه مرا فراموش
کنی و مرا از ته دل ببخشی.....
میدانم که قلبت مهربان است و میدانم احساسات قلبت مثل چشمه پاک و زلال است
پس به آن قلب مهربان و احساس پاکت قسم میدهم که مرا ببخشی

 ....... مرا ببخش..... مرا ببخش.... مرا ببخش........


عشقم برای تو

    نظر

عشقم برای تو ، احساسم برای تو ، زندگی ام برای تو ، من هیچ نمیخواهم.
با قلب و احساس من بازی کن ، این قلب سرگرمی تو.
تو شاد باش ، من میسوزم ، تو بی خیال باش ، من میسازم.
در راه عشق تو
 
مثل آتش سوختم و اینک نیز تنها خاکسترم بر جا مانده است.
خاکستری که تنها با باد محبت و عشق تو دوباره شعله ور خواهد شد.
در راه عشق تو
 
چه سختی هایی کشیدم ، چه شکنجه هایی دیدم ،چه غم
 
و غصه هایی چشیدم ، و چه اشکهایی که نگو برای تو ریختم ، غرورم را شکستم
و از همه گناههایت گذشتم ، همه اینها فدای آن قلب بی وفای تو.
از آن سو تو از عشق سرد شدی ، از این سو من در عشق تو میسوختم
 
از آن سو تو بیخیال این دل عاشق من بودی ، از این سو من لحظه به لحظه
 
به یاد تو و دلتنگ تو بودم.
این دل من برای توست هر چه میخواهی آن را بشکن ، بشکن تا من نیز
 همچنان بسوزم
سوختن در اتش عشق تو به من گرمای
 
یک زندگی پر از امید را میدهد.
تو در آن سو در آسمان به ستاره هایی که چشمک میزنند نگاه کن
من نیزدر این سو با حسرت به تو نگاه می اندازم
  و در حسرت آن 

روزهایی مینشینم که در کنار هم بودیم ، عاشق هم بودیم ، و هیچکس
 مثل ما همدیگر را دوست نمیداشت.
عزیزم تو با آرامش زندگی کن تا من نیز با آرامش تو عاشقانه زندگی کنم.
اگر با شکستن این دل من ، دیدن ان لحظه که در عشق تو میسوزم و
 

 با عشقت میسازم تو را آرام  میشوی ، حرفی نیست دلم را بشکن و با آن بازی کن


مگرمیشود

    نظر

تقدیم به نازنینم

مگرمیشود

 کسی را که عاشقش هستی، با جان ودل دوستش داری، غصه اش غصه تو ،خنده اش خنده توست ،

قرار است قرار دل بی قرارت شود ،

کسی که نمیتوانی قطره ای اشک برلبانش ببینی

کسی که برایش گریه کرده ای

کسی که هستی توست،مستی توست،نفس توست را رها کنی............

هرگز هرگز.................

از من که بر نمی آید...............

نازنینم بخاطر رفتار دیشبم مرا ببخش ،ببخش که ضد حال زدم .ببخش ....

نازنینم هستی ام عسل بانویم ،عشق اول وآخرم،بهانه دلتنگی ام ،زیبایم ،تورا با جان ودل دوست دارم

براستی

گر برکنم دل ازتو وبردارم از تومهر

آن مهر برکه افکنم این دل کجا برم

نازنینم بدان :     ...عشقی که از دل بر آید هرگز     نمیرد

فدایت...