سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.....مهری نشسته بردلم

آنچه میان من و توست

    نظر

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن ، با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبانِ من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گر چه در خلوتِ رازِ دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

گو بهارِ دل جان باش و خزان باش، ارنه.

ای بسا باغ و بهاران که خزانِ من و توست

این همه قصه فردوس و تمنا یِ بهشت

گفتگویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل

هر کجا نامه ی عشق است ،نشان من و توست

سایه ! ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر

وه ازین آتشِ روشن که به جان من و توست