سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.....مهری نشسته بردلم

نازنین بانو...

    نظر

نازنینم سلام دوباره

فقط میگم خیلی خیلی خیلی دوستت دارم،فدایت شوم .دیگر نیاید آنروز که من اشک شما را ببینم .دیگر نیاید آنروز که من هق هق گریه هایت را پشت تلفن بشنوم وخورد شوم.کاش بودی ومیدیدی خرد شدن یک مرد راوکاش بودی ومیدیدی اشک مرد چگونه است.چه حالی دارد مردی که با اشک وگریه قفل بزرگی روی وبلاگش بزند تا .....تا کاری کند دلبرش از او نفرت پیدا کند.ونازنینم خدا نیارد آنروز را که اشکی بر گوشه چشمت بنشیندومن نظاره گر آن باشم ونتوانم کاری کنم..

نازنینم به همان عشق مقدست قسم که دوستت دارم .عشق میورزم .تو حلاوت عشق را به من چشاندی...

تو مرا با عشق آشنا کردی

تواشک مرا درآوردی

تو زهر هجر را به من چشاندی..

نازنینم به مهروماه قسم که تو عزیز دلمی،دوستت دارم به حد عشق....

حتی اگر تو مرا ببخشی من خودم را هیچ وقت نمیبخشم .........والله نمیبخشم         

فدایت شوم وقتی صدای گریه ات راشنیدم آسمان بر سرم خراب شد....

حتی وقتی همان قفل گنده را زدم  اشک ریختم میخواستم تحت تاثیر حرف هایم قرار نگیری

نازنین بانو،ببخشمممممممم