ای دل...
ای دل نگفتمت حذر از راه عاشقی...،رفتی بسوز......این همه اش سزای توست......
دلم برایش تنگ شده بود
قاب عکسی را بهش هدیه دادم
قبول نکرد گفت به موقعش .
به هرترفندی که شد تقدیمش کردم
بعد زنگ زدم و فهمیدم علت نپذیرفتنش این بود که من میخواهم تحت تاثیر قرار نگیرم .
بهم برخورد! به خودم گفتم یعنی او فکر میکند من میخواهم تحت تاثیر قرار بگیرم گفتمش سرکار شما حق یک انتخاب داری وبس وآن انتخاب باید بهترین باشد.تحت تاثیرحرفهام ،پیام هام وحتی این وبلاگ قرار نگیر ومیدانم هم که نمیگیری درست بررسی کن وبرای انتخابت دلیلی داشته باش دلیلی که بتوانی به استناد آن زیر یک سقف 70سال زندگی مصفایی با اون فرد داشته باشی ...
نیم ساعتی صحبت کردیم که سرکار گفت رقیبی پیداکردی،مهندس هست وشرکت داد وفوق لیسانس .گفتم بررسی کن ببین انگار می ارزد به من .
ناراحت شدم خودم هم عمدا پیاز داغش را زیاد کردم که تحت تاثیر صحبت ها م م قرار نگیرد وانتخابی درست بکند.انتخابی که اگر 70میلیون نفر هم روبرویش ایستادند وگفتند اشتباه است .او بگوید نه انتخابم درست است .
من هم پیاز داغش را زیاد کردم وگفتم
مطمئن باش وبرو....
گفتم آن سبو بشکست وآن پیمانه ریخت...
اعصاب خانم ریخت به هم
به واقع میخواستم از من نفرت پیدا کند وانتخاب درست بکند
بعدفکر کردم دیدم پیاز داغش را زیاد کرده بودم.زنگ زدم وعذر خواهی کردم
گرچه خودش هم کوتاه نیامد وتو این جریان .........
دیشب که فکر میکردم دیدم ناراحتیم درست نبوده .گرچه من اگر جای اوبودم هیچوقت بدین شکل نمیگفتم با این آب وتاب.این را به حساب صافی وپاکی وسادگی وصداقتش میگذارم وبس
فکرکردم .به خودم گفتم تو اورا برای خودش دوست داری نه برای خودت .ازکجا معلوم اون فرد یا افراد دیگه ای نتوانند او را بهتر ازتو به سرمنزل مقصود برسانند.ازکجا معلوم شاید اون ها بیشتر از تو او را دوست داشته باشند.الان که میدان حرف است وبس .به وقت عمل مشخص میشود چند مرده حلاجی....
فرداها من واو زندگی معمولی داریم .من قول نمیدهم بهترین خانه وامکاناتش را فراهم کنم.یک زندگی معمولی .اما اگر اون فرد یا هرفرد دیگه ای بتوانند زندگی خوب وراحت وآرمانی مورد نظرش را برایش بسازند، به او حق بده بررسی کند .این نهایت خوخواهی من است که بگویم فقط من..نه او حق یک انتخب دارد وبس انتخاب بهترین وتو همیشه بهترین نیستی ...
مایه خوشحالی توست نه خدایی نکرده حسادتت.
الخیر فی ماقع.خیر درآن چیزی است که اتفاق میافتد.
یک جائی خوندم خیلی سخته گلت را توی یک گلدون دیگه ای ببینی وزیر لب بگوئی گل من گلدان نو مبارک.
مینویسم سخت است وتحمل این سختی بماند برای من .شنیدنش برای شما.
چرا که : شنیدن کی بود مانند دیدن....