نمی دانم چرا؟..........
شب میلاد رفتیم منرلشان برای آشنائی....
جوسنگینی برجلسه حاکم بود سکوت وسکوت.....
منتظر سوالات آن ها بودم اما سوالی پرسیده نشد .نمیدانم چرا؟
خانواده من به امید آنکه سرکار خانواده ما را به آن ها قبلا معرفی کرده اند چیزی نگفتند اما خودم عرض کردم مزید استحضارتان هست که .......ومعرفی کوتاهی کردم .
پدرشان گفتند شما خانواده شهید هستید؟
تعجب کردیم ..........
چطور سرکار نگفته اند....
آن شب باتمام وقایعش گذشت...
وسین جین ها شروع شد که چرا خانم به خانواده شان ما را معرفی نکرده....
دو روز بعد زنگ زدم وعلت را پرسیدم؟دلیل قانع کننده ای نگفت توجیه میکرد تا همین الان که دارم مینویسم از من علت عدم معرفی را می پرسند ومن هربار توجیه میکنم..............
اما به راستی چرا؟
شاید
-اینقدر برایش ارزش نداشتم که حتی مشخص ترین ویژگی خانواده مان را حاضر نشده بیان کند...
یا نمیخواسته هیچ هزینه ای ازخودش بکند...
یا خانواده شان نظر مساعدی نسبت به این عناوین ندارند!
یا .....
گرچه ما افتخار میکنیم به این عناوین واین را هرکجا باشد با صدای رسا میگوئیم..........
باکی نداریم ...
به فرموده شهیدچمران...
: وقتی شیپور جنگ نواخته شود فرق بین مرد و نامرد، تشخیص داده می شود
و روزگاری در این کشور شیپورجنگ نواخته شد .
بعضی مردانه رفتندوزن وزندگی وجان ومال وهمه وهمه را رها کردندتا بایستند دربرابر صدامیانی که روی دیوارهای شهر خرمشهر نوشته بودند ....آمده ایم که بمانیم.............وهمانان خرمشهر را به تلی از خاک تبدیل کردند. قلم شرم دارد بنویسد از رفتاربعثیان وحشی با ..................
بله بعضی مردانه رفتند وایستادند در برابر آنان وتکه تکه شدند..اکثرشان جوان بودند.یعنی آن ها دنیا ومافیها را ....زن وفرزند وعیال وزندگی بدون دغدغه را نمیخواستند....
البته که میخواستند اما مسئولیت مهم تری بر دوششان گذاشته شد.....
رفتند تا ایران بماند تا اسلام بماند تا این مملکت روی آرامش به خود ببیند.
وما افتخار میکنیم به آنان...
کجایندشهدا تا ببینندسال ها بعد این اجتماعی که آن ها همه چیزشان را فدایش کردند ........چنان فضا را سنگین دگرگون ساخته که خانواده شهید بودن مساوی میشود با گناه نابخشودنی
انگار باید کتمان کرد این موضوع را ...
گناه نابخشودنی مرتکب شده ای تو، که از وابستگان آنانی....املی شما...
به راستی شاید طرفت این موضوع را کسر شان میدانسته که بگوید فلانی ازخانواده شهداست.
وشاید وشاید وهزار شاید دیگر................
واینجاست بغض گلویت را میفشارد ومیخواهی فریاد بزنی وبگوئی خدایا شاکی ام.................
کاش میشد همه خانواده شهدای این نظام را سوار بر کشتی میکردند وصادر میکردندبه همانجائی که شهدا رفتند تا هم این نظام ،هم این مردم راحت میشدند از دیدن این ها...
کاش...................................................................................والسلام.