به بهانه صدودهمین یادداشت وبلاگم
.دیر زمانی است که مهری نشسته بردل ،
گوئیا سعدی گفته است بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران..اما من میگویم بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران .
نازنینم تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم....
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که مهو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به ارزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...دوست می دا
این پست ،صدودهمین پست وبلاگم است .صدوده بار به یادت، برایت، به عشقت نوشتم وخسته نشده ام........
.سخت ترین روزهایم همان یادداشتی بود باعنوان .....امشب دل عاشق ومعشوقی شکست ویادداشت شب وروز بیست دی ...
که گریه کردم ونوشتم ........
نازنینم الان که مینویسم بغضی درگلویم مانده نمیدانم چرا........
این دوماه خیلی برایم سخت بود ...خیلی سخت بود .
ای دل نگفتمت حذر از راه عاشقی ........
رفتی بسوز این همه آتش سزای توست......
این دوماه سوختم .......آب شدم .
عاشق که شدی کارت، خوابت ،خستگی ات استراحتت همه وهمه به فکر او.
به جرات مدعی میشوم که لحظه ای نبوده که به یادت نباشم..
وقتی صدای نازنینت را میشنیدم شکوفا میشدم ..
نازنینم احساس میکنم این دوماه سبب شد که این عشق پخته شود وعمیق وریشه کند دروجودمان
این دوماه خیلی اذیتت کردم ..ببخشم که راه عاشقی را نابلد چون کودکان خطا کردم
نازنینم....ساعت 11شب است ومن خسته ام ...اما باز بیادت هستم....................
فقط مینویسم....دوستت دارم به اندازه خودت ، اندازه ان قلب پاکت .....