تنگ است دلم برایت...
برای خوبیهایت
برای د ستانت
و نگاهی که مالا مال از احساس است
برای ساد گی هایت
و لبخند مهربانت
که پر از محبت است
برای چشمانت
صدایت
برای شنید نت، افکارت
برای آسمان
که بی تو کم رنگ است
باور کن
دلم تنگ است
برای خوبیهایت
برای د ستانت
و نگاهی که مالا مال از احساس است
برای ساد گی هایت
و لبخند مهربانت
که پر از محبت است
برای چشمانت
صدایت
برای شنید نت، افکارت
برای آسمان
که بی تو کم رنگ است
باور کن
دلم تنگ است
صبح چهارشنبه ساعت4صبح رسیدم دلم خیلی گرفته بود...خیلی ......تا بحال شده زنگ بزنی والتماس دعا بخواهی از کسی ودربینش بزنی زیرگریه.....برای من سابقه نداشت.........زنگ زدم به مادرم در مشهد والتماس دعا خواستم وهرچه خواستم خودم را نگه دارم نشد زدم زیر گریه وگریه کردم .عجیب گریه کردم...تا سبک شدم...........باز زنگ زدم به اخوی.........وباز زدم زیرگریه ........عجیب بود..........عجیب.........تفالی زدم به حافظ واین بیت آمد
شب وصل است وطی شد نامه ی هجر
سلامٌ فیه حتّی مطلع الفجر
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر
من از رندی نخواهم کرد توبه
ولو آذیَتَنی بالهجر والحجر
بر آی ای صبح روشن دل خدا را
که بس تاریک می بینم شب هجر
دلم رفت وندیدم روی دلدار
فغان از این تطاول آه از این زجر
وفا خواهی جفا کش باش حافظ
فانّ الربح و الخسران فی التّجر
وادامه غزل این بود
گر بوَد عمر به میخانه رسم بار دگر
به جز ازخدمت رندان نکنم کار دگر
خرّم آن روز که با دیده ی گریان بروم
تا زنم آب در میکده یک بار دگر
معرفت نیست در این قوم خدا راسببی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
یاراگر رفت وحق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من زپی یار دگر
گر مساعد شودم دایره ی چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگاردگر
عافیت می طلبد خاطرم ار بگذارند
غمزه ی شوخش و آن طُرّه ی طرّار دگر
راز سربسته ی مابین که به دستان گفتند
هر زمان با دف ونی بر سر بازار دگر
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کنَدَم قصد دل ریش به آزار دگر
باز گویم نه دراین واقعه حافظ تنهاست
غرقه گشتند دراین بادیه بسیار دگر
آرام شدم.............
امروز هم به سختی گذشت............
چرا؟
چون کسی که وجودم مملو از عشقش هست کسی که همه عشقم را به پایش ریختم کسی که برایش قریب2هزار پیام عاشقانه فرستادم کسی که ساعت ها وقتم را برای پیداکردن پیام زیبا ودر خورش در اینترنت صرف کردم کسی که برایش قریب به 150پست یادداشت عاشقانه نوشتم وساعت ها وقتم را صرف پیداکردن عکس ومتن دلخواهش در اینترنت و.............کردم کسی که هزاران بارگفتم دوستش دارم کسی که بعضی وقتا از حرفش دلخور شدم اما حتی به رویش نیاورده ام .کسی که برایش بی ریا وصادقانه گریستم کسی که همه وجودم مملو از عشقش هست کسی که ساعت ها با خانواده درموردش صحبت کردم وازخوبی هایش گفتم کسی که ............امروز به من گفت.........ازت سردشدم.........چرا؟به این خاطر که گفتم نازنین چرا تعلل میکنی............من اوایل با افرار مختلف مشورت کردم ........همه چیز را گفتند به من.........فکرکردم تصمیم گرفتم وپای تصمیمش ایستادم ..........قانع کردم خانواده را...........عشق ورزیدم اما.......شما دررمورد مسئله من ......باتوجه به اینکه با 3دکتر مشورت کردی وهمگی گفتند چیز خاصی نیست........تعلل کردی ...........انگار دنبال معجزه بودی ........هرتصمیمی هزینه ای دارد .......انتخاب کن ودفاع کن از انتخابت..........احساس کردم میخواهی انتخاب را به خانواده ات میخواهی واگذار کنی .............خودت قانع شده بودی اما یقین خود را شک پنداشتی ..دنبال معجزه بودی...........اما غافل از انکه عقل رسول باطن است .........ببین عقل تو را به کدام راه هدایت میکند...............اگر قرار باشد خدا برای ازدواج این همه جوان معجزه کندویکباره ندای الهی بفرستد که فلانی را انتخاب کن...............که کار دنیا معطل میشود..................یعنی میتوانیم فردا اگر خدا از ما پرسید چرا انتخاب نکردی ...بگوئیم خدا معجزه نفرستادی.................بعید است قبول کند............
قبول دارم نوع بیانم درست نبوده است.........عذرخواهی کردم..........وبازهم میکنم.
بگذریم .امروز از همه عشقم شنیدم که گفت سردشده ام ازت...........
فقط از شما میخواهم حتی اگر ازدست عشقتان روزی دلخور شدید...ناراحت شدید.............بر سرش دادبزنید هرچه میخواهید بگوئید اما نگوئید سرد شده ام.........چون با این کار کاخ آرزویش را روی سرش خراب میکنید............به عشقتان فرصت جبران خطا بدهید....شاید فقط شاید کمی بی انصافی است که این همه عاشقانه را با نیم ساعت صحبت .............نادیده بگیرید...............یعنی او ارز ش ندارد که فرصت دیگر به بدهی...............
روی با خودم عهد کردم اگر من انتخاب نازنین باشم ....چنان محبت میکنم چنان بهش عشق میورزم که قلبش مملو از عشق شود...طوری که خود را خوشبخت ترین زن عالم بداند..............بهترین ها را برایش فراهم میکنم...........سنگ صبورش میشوم.........به خود وخانواده اش ثابت میکنم انتخابشان درست بوده استو................اما به خودم میگفتم اگر این عهد را بهش بگم شاید فکرکندکه لاف میزینم .ونگفتم بهش.گفتم به عمل کاربرآید............بهش ثابت میکنم................بگذریم...
فقط دعا میکنم
خدایا........
خدایا از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار نگاهی ، یادی ، تصویری ، خاطره ای ، برای آن هنگام که فراموش خواهیم کرد که روزی چقدر عاشق بودیم
شاگردی از استادش پرسید:" عشق چست؟ "
استاد در جواب گفت: " به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! "
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟ "
و شاگرد با حسرت جواب داد: " هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم ."
استاد گفت: " عشق یعنی همین! "
شاگرد پرسید: " پس ازدواج چیست؟ "
استاد به سخن آمد که : " به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی! "
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: " به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم."
استاد باز گفت: " ازدواج هم یعنی همین!!
ومن هنوز امید از صبر نبریده ام..............نازنینم اگر دل کندن راحت بود فرها به جای کوه کندن دل کنده بود وبراستی که همین هم است.به نرمی میتوان رخنه در سنگ کرد................اگر کوه هم باشد میکنم تا با نازنین زندگی کنم.......................نازنین این دو روز به اندازه یک عمر گریه کردم..............نازنین این دو روز دست خودم نبود اگر صحبتی کردم که باعث رنجش خاطرت شدم ..خاضعانه عذر میخواهم ومیدانم نازنینم بزرگوارتر از آن است که خطای هرچند بزرگ مرا نبخشد......................................
دوستت دارم نازنینم............